شرکا

با کاروان موسیقی و سروده های بانو دل آرا شرکا ، زندگینامه و معرفی مشاهیر موسیقی ایرانزمین و صدای دل انگیز ( دل آرا شرکاء)

شرکا

با کاروان موسیقی و سروده های بانو دل آرا شرکا ، زندگینامه و معرفی مشاهیر موسیقی ایرانزمین و صدای دل انگیز ( دل آرا شرکاء)

عماد رام - آهنگساز ، خواننده

 

نت، سازشناسی و ارکستراسیون ا نزد محمد علی خادم میثاق، و ردیفها را نزد حسن رادمرد فرا گرفت. مدتی نزد نورعلی برومند و "حاج آقا محمد ایرانی مجرد" آموزش دید. در سال 1339 برای اولین بار در ارکستر حسن رادمرد کنسرت داد. در تلویزیون، ارکستر سه نفره ای متشکّل از حسین تهرانی، فرامرز پایور و عماد رام پا گرفت ... از سال  هزار سیصدو پنجاه (1350) به سرپرستی یکی از ارکسترهای وزارت فرهنگ و هنر منصوب شد. 25 سال پیش در پی انقلاب در ایران مانند بسیاری از هنرمندان ایرانی ناگزیر به ترک وطن شد و سرانجام در سال 1382 در کشور آلمان دار فانی را وداع گفت

 عماد رام می گوید:"منحنی هنر نسبت به پیشینیان سقوط کرده بود، کار اساتیدی همچون درویش خان، رکن الدین خان و صبا و ... چون مکتبی بود پس از سالها همچنان پا برجا مانده است و کار بعضی از شبه هنرمندان چون سرابی بود، اثری از آثارشان باقی نمانده. مکتبیها به دنبال هنر بودند، دود چراغ می خوردند و دو زانو دستِ ادب بر سینه در برابر استادان می نشستند، لذا آثارشان  نیز پایدار ماند و شبه هنر مندان از لوح دلها زدوده شدند. من گاهی برای اینکه آموزش فرهنگی و اخلاقی بگیرم نزد شادروان اسماعیل مهرتاش می رفتم، روزی نقل کرد "در هنگام جوانی که من و علی اکبر شهنازی برای مشق تار خدمت درویش خان می رفتیم، روزی از قسمت روابط فرهنگی ایران و فرانسه پاکتی آوردند که محتوی یکصد تومان بود. در آن زمان یکصد تومان فوق العاده ارزش داشت و اگر کسی در کوچه ای صد تومان پول داشت آن کوچه به کوچه صد تومانیها معروف می شد. درویش خان گفت:"گمان نمی کنم که فرهنک و کار فرهنگی پاداش داشته باشد." و از قبول پول امتناع ورزید. پس از ساعتی در همان جلسه رو کرد به حاجی علی اکبر خان که نسبتآ ثروتمند بود و ماهانه سه تومان بابت حق التدریس می پرداخت و گفت: "پول داری حق التدریس ماه آینده خود را بپردازی؟" و پس از اینکه سه تومان را که مبلغ نسبتآ قابل توجهی بود گرفت، نوکرش را صدا زد و گفت:"این سه تومان را بده این همسایه ارمنی که امروز زنش مرده و پول کفن و دفنش را ندارد." حالا شما این را مقایسه کنید با کسانی که اسم خود را هنرمند گذارده بودند و شبها به کاباره ها و ... هجوم می آوردند برای انباشتن جیب خود. و این تفاوت بود که هنر امثال درویش خان را ماندنی کرد و هنر اینان را به زباله دانی فرستادند.":(چهرهای موسیقی ایران؛ شاپور بهروزی؛کتابسرا؛ صص 3 - 280 ).

هوس ساده دلی دارم و گفتارش را
همه افسانه بگذشته و دیدارش را
هوس آن همه پیوند که با جانم بست
هوس آن همه سوگند دل آزارش را
* * *
گوینده: (دیده بگشا که آمدم از راه
آمدم تا کنار تو باشم
صاف و صوفی شدم (2)
تا نفسی شمع شبهای تار تو باشم

به چشمانت نگاهی گنگ گوید قصه ای پنهان
نمی دانی چی می خواند به گوشم نغمه های او
نمی بینی چه می بینم در آن جادوی افسونکار
نمی خواهی بگویی راز خود را با صفای او )
* * *
من آن مرغم که شوق خواندم نیست
چه گویم، آنکه می فهمد مرا کیست؟
روم زین پس به خاموشی گرایم
شراب عاشقی یک جرعه کافیست

خدایا، خدایا
دلم زندونی زندون عشقه
غمم گنجینه پنهون عشقه
* * *
گوینده :( بگو ، پنهان مکن، با من بگو نا گفتنی ها را
مرو، مرو، بنشین،  ببین من هم به دل افسانه ها دارم

زبانت را نمی فهمند خلق
امّا خدا داند، که من با شمع شعرت
تا سحر پروانه ها دارم

چه می گویی، چه می خواهی، بگو ای شعله جانکاه
بگو بر جان من آتش مزن، بازی مکن دیگر )
* * *
مرا مست می غم کرد و بگریخت
دلم را غرق ماتم کرد و بگریخت
دریغا ساقی افسونگر من
شبی افسون به جامم کرد و بگریخت
خدایا، خدایا
شب هجرون چرا پایون نداره

سر شوریده اُم سامون نداره


نظرات 1 + ارسال نظر
محمد عمهد چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:55 ب.ظ http://WWW.MOHAMMADEMAD.BLOGFA.COM

سلام
این وب سایت خوب و زیباست
سری هم به ما بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد